گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
دانشنامه امام حسین
جلد دوازدهم
2 / 3شرط شفا یافتن با تربت امام علیه السلام


الکافی به نقل از ابن ابی یَعفور م : به امام صادق علیه السلام گفتم : فردی ، از تربت قبر حسین علیه السلام بر می گیرد و از آن ، بهره مند می شود و کس دیگری از آن ، بر می گیرد و بهره ای نمی برَد . امام علیه السلام فرمود : «نه ! به خدایی که جز او خدایی نیست ، سوگند ، کسی که باور دارد که خدا با آن بهره مندش می سازد ، آن را بر نمی گیرد ، جز آن که خداوند ، بهره مندش می سازد» .

2 / 4مانع شفا یافتن با تربت امام علیه السلام

کامل الزیارات به نقل از ابو یحیی واسطی ، از مردی ، از امام صادق علیه السلام : هر گِلی ، مانند گوشت خوک ، حرام است و هر کس آن را بخورد و به سبب آن بمیرد ، بر او نماز نمی خوانم ، مگر گِل قبر حسین علیه السلام که شفای هر دردی در آن است ، و هر کس ، آن را از روی لذّت [ و نه برای شفاجویی ] بخورد ، شفابخش نخواهد بود .



2 / 5نَماذِجُ مِمَّن شَفاهُ اللّهُ عزوجل بِبَرَکَهِ تُربَتِهِأ مُحَمَّدُ بنُ مُسلِمٍکامل الزیارات عن محمّد بن مسلم :خَرَجتُ إلَی المَدینَهِ وأنَا وَجِعٌ ، فَقیلَ لَهُ [أی لِلإِمامِ الباقِرِ علیه السلام ] : مُحَمَّدُ بنُ مُسلِمٍ وَجِعٌ ، فَأَرسَلَ إلَیَّ أبو جَعفَرٍ علیه السلام شَرابا مَعَ غُلامٍ مُغَطّیً بِمِندیلٍ ، فَناوَلَنیهِ الغُلامُ وقالَ لی : اِشرَبهُ فَإِنَّهُ قَد أمَرَنی ألّا أبرَحَ حَتّی تَشرَبَهُ . فَتَناوَلتُهُ فَإِذا رائِحَهُ المِسکِ مِنهُ ، وإذا بِشَرابٍ طَیِّبِ الطَّعمِ بارِدٍ . فَلَمّا شَرِبتُهُ قالَ لِیَ الغُلامُ : یَقولُ لَکَ مَولایَ : إذا شَرِبتَهُ فَتَعالَ . فَفَکَّرتُ فیما قالَ لی ، وما أقدِرُ عَلَی النُّهوضِ قَبلَ ذلِکَ عَلی رِجلی فَلَمَّا استَقَرَّ الشَّرابُ فی جَوفی فَکَأَنَّما نُشِطتُ مِن عِقالٍ (1) ، فَأَتَیتُ بابَهُ فَاستَأذَنتُ عَلَیهِ ، فَصَوَّتَ بی : صَحَّ الجِسمُ ، ادخُل ، فَدَخَلتُ عَلَیهِ وأنَا باکٍ ، فَسَلَّمتُ عَلَیهِ وقَبَّلتُ یَدَهُ ورَأسَهُ . فَقالَ لی : وما یُبکیکَ یا مُحَمَّدُ ؟ قُلتُ : جُعِلتُ فِداکَ ! أبکی عَلَی اغتِرابی ، وبُعدِ الشُّقَّهِ ، وقِلَّهِ القُدرَهِ عَلَی المُقامِ عِندَکَ أنظُرُ إلَیکَ . فَقالَ لی : أمّا قِلَّهُ القُدرَهِ فَکَذلِکَ جَعَلَ اللّهُ أولِیاءَنا وأهلَ مَوَدَّتِنا وجَعَلَ البَلاءَ إلَیهِم سَریعا ، وأمّا ما ذَکَرتَ مِنَ الغُربَهِ فَإِنَّ المُؤمِنَ فی هذِهِ الدُّنیا غَریبٌ ، وفی هذَا الخَلقِ المَنکوسِ حَتّی یَخرُجَ مِن هذِهِ الدّارِ إلی رَحمَهِ اللّهِ ، وأمّا ما ذَکَرتَ مِن بُعدِ الشُّقَّهِ فَلَکَ بِأَبی عَبدِ اللّهِ علیه السلام اُسوَهٌ بِأَرضٍ نائِیَهٍ عَنّا بِالفُراتِ ، وأمّا ما ذَکَرتَ مِن حُبِّکَ قُربَنا وَالنَّظَرَ إلَینا ، وأنَّکَ لا تَقدِرُ عَلی ذلِکَ ، فَاللّهُ یَعلَمُ ما فی قَلبِکَ وجَزاؤُکَ عَلَیهِ . ثُمَّ قالَ لی : هَل تَأتی قَبرَ الحُسَینِ علیه السلام ؟ قُلتُ : نَعَم عَلی خَوفٍ ووَجَلٍ . فَقالَ : ما کانَ فی هذا أشَدَّ فَالثَّوابُ فیهِ عَلی قَدرِ الخَوفِ ، ومَن خافَ فی إتیانِهِ آمَنَ اللّهُ رَوعَتَهُ یَومَ یَقومُ النّاسُ لِرَبِّ العالَمینَ ، وَانصَرَفَ بِالمَغفِرَهِ ، وسَلَّمَت عَلَیهِ المَلائِکَهُ ، وزارَهُ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله وما یَصنَعُ (2) ودَعا لَهُ ، وَانقَلَبَ بِنِعمَهٍ مِنَ اللّهِ وفَضلٍ لَم یَمسَسهُ سوءٌ ، وَاتَّبَعَ رِضوانَ اللّهِ . ثُمَّ قالَ لی : کَیفَ وَجَدتَ الشَّرابَ؟ فَقُلتُ : أشهَدُ أنَّکُم أهلُ بَیتِ الرَّحمَهِ ، وأنَّکَ وَصِیُّ الأَوصِیاءِ ، ولَقَد أتانِی الغُلامُ بِما بَعَثتَهُ وما أقدِرُ عَلی أن أستَقِلَّ عَلی قَدَمَیَّ ، ولَقَد کُنتُ آیِسا مِن نَفسی ، فَناوَلَنِی الشَّرابَ فَشَرِبتُهُ فَما وَجَدتُ مِثلَ ریحِهِ ، ولا أطیَبَ مِن ذَوقِهِ ولا طَعمِهِ ولا أبرَدَ مِنهُ ، فَلَمّا شَرِبتُهُ قالَ لِیَ الغُلامُ : إنَّهُ أمَرَنی أن أقولَ لَکَ إذا شَرِبتَهُ فَأَقبِل إلَیَّ ، وقَد عَلِمتُ شِدَّهَ ما بی ، فَقُلتُ لَأَذهَبَنَّ إلَیهِ ولَو ذَهَبَت نَفسی ، فَأَقبَلتُ إلَیکَ فَکَأَنّی نُشِطتُ مِن عِقالٍ ! فَالحَمدُ للّهِِ الَّذی جَعَلَکُم رَحمَهً لِشیعَتِکُم . فَقالَ : یا مُحَمَّدُ ، إنَّ الشَّرابَ الَّذی شَرِبتَهُ فیهِ مِن طینِ قَبرِ الحُسَینِ علیه السلام ، وهُوَ أفضَلُ ما أستَشفی بِهِ ، فَلا تَعدِل بِهِ ، فَإِنّا نَسقیهِ صِبیانَنا ونِساءَنا فَنَری فیهِ کُلَّ خَیرٍ . فَقُلتُ لَهُ : جُعِلتُ فِداکَ ! إنّا لَنَأخُذُ مِنهُ ونَستَشفی بِهِ . فَقالَ : یَأخُذُهُ الرَّجُلُ فَیُخرِجُهُ مِنَ الحائِرِ وقَد أظهَرَهُ ، فَلا یَمُرُّ بِأَحَدٍ مِنَ الجِنِّ بِهِ عاهَهٌ ولا دابَّهٍ ولا شَیءٍ بِهِ آفَهٌ إلّا شَمَّهُ ، فَتَذهَبُ بَرَکَتُهُ فَیَصیرُ بَرَکَتُهُ لِغَیرِهِ ، وهذَا الَّذی نَتَعالَجُ بِهِ لَیسَ هکَذا ، ولَولا ما ذَکَرتُ لَکَ ما تَمَسَّحَ بِهِ شَیءٌ ولا شَرِبَ مِنهُ شَیءٌ إلّا أفاقَ مِن ساعَتِهِ ، وما هُوَ إلّا کَالحَجَرِ الأَسوَدِ أتاهُ أصحابُ العاهاتِ وَالکُفرِ وَالجاهِلِیَّهِ وکانَ لا یَتَمَسَّحُ بِهِ أحَدٌ إلّا أفاقَ ، وکانَ کَأَبیَضِ یاقوتَهٍ ، فَاسوَدَّ حَتّی صارَ إلی ما رَأَیتَ . فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداکَ ! وکَیفَ أصنَعُ بِهِ؟ فَقالَ : أنتَ تَصنَعُ بِهِ مَعَ إظهارِکَ إیّاهُ ما یَصنَعُ غَیرُکَ ، تَستَخِفُّ بِهِ فَتَطرَحُهُ فی خُرجِکَ وفی أشیاءَ دَنِسَهٍ فَیَذهَبُ ما فیهِ مِمّا تُریدُهُ لَهُ . فَقُلتُ : صَدَقتَ جُعِلتُ فِداکَ ! قالَ : لَیسَ یَأخُذُهُ أحَدٌ إلّا وهُوَ جاهِلٌ بِأَخذِهِ ، ولا یَکادُ یَسلَمُ بِالنّاسِ . فَقُلتُ : جُعِلتُ فِداکَ ، وکَیفَ لی أن آخُذَهُ کَما تَأخُذُهُ ؟ فَقالَ لی : اُعطیکَ مِنهُ شَیئا ؟ فَقُلتُ : نَعَم . قالَ : إذا أخَذتَهُ فَکَیفَ تَصنَعُ بِهِ ؟ فَقُلتُ : أذهَبُ بِهِ مَعی . فَقالَ : فی أیِّ شَیءٍ تَجعَلُهُ ؟ فَقُلتُ : فی ثِیابی . قالَ : فَقَد رَجَعتَ إلی ما کُنتَ تَصنَعُ ، اِشرَب عِندَنا مِنهُ حاجَتَکَ ولاتَحمِلهُ ؛ فَإِنَّهُ لا یَسلَمُ لَکَ . فَسَقانی مِنهُ مَرَّتَینِ ، فَما أعلَمُ أنّی وَجَدتُ شیئا مِمّا کُنتُ أجِدُ ، حَتَّی انصَرَفتُ . (3)



1- .فکأنّما اُنشِطَ من عقال : أی حُلّ (النهایه : ج 5 ص 57 «نَشَط») .
2- .«وما یصنع» کذا فی المصدر وبحار الأنوار ، ولعلّها من زیاده النسّاخ .
3- .. کامل الزیارات : ص 462 ح 705 ، بحار الأنوار : ج 101 ص 120 ح 9 وراجع : الاختصاص : ص 52 .



2 / 5نمونه هایی از کسانی که خدا به برکت تربت حسین علیه السلام شفایشان داده است

الف محمّد بن مسلم

کامل الزیارات به نقل از محمّد بن مسلم : به سوی مدینه بیرون آمدم ، در حالی که دردمند بودم . به امام باقر علیه السلام گفته شد که محمّد بن مسلم ، دردمند است . امام باقر علیه السلام ، نوشیدنی سرپوشیده ای را با حوله ای همراه غلامی برای من فرستاد . غلام ، آن را به دستم داد و به من گفت : آن را بنوش که به من فرمان داده که باز نگردم تا آن را بنوشی . آن را نوشیدم . بویش ، بوی مُشک و نوشیدنی خوش طعم و خُنَکی بود . هنگامی که آن را نوشیدم ، آن غلام به من گفت : مولایت می گوید : «هنگامی که آن را نوشیدی ، بیا» . من در آنچه به من گفت ، اندیشیدم و پیش از آن ، نمی توانستم بر روی پایم بِایستم ؛ امّا هنگامی که نوشیدنی در درونم جای گرفت ، گویی بند از پایم گشوده شد . به درِ خانه امام علیه السلام رفتم و اجازه ورود خواستم . امام علیه السلام صدایم زد که : «بدن ، سالم شد . وارد شو !» . بر او وارد شدم و در حالی که می گریستم ، بر او سلام دادم و دست و سرش را بوسیدم . امام علیه السلام به من فرمود : «ای محمّد ! چرا گریه می کنی ؟» . گفتم : فدایت شوم! بر غریبی ، دوری راه ، و ناتوانی ام بر ماندن نزد تو و نگریستن به تو می گریم . امام علیه السلام به من فرمود : «امّا ناتوانی ات . خداوند ، دوستداران و اهل دوستی با ما را این گونه قرار داده و بلا را به سوی ایشان ، شتابان کرده است . و امّا غربتت را که گفتی . مؤمن ، در این دنیا و میان این مردم وارونه ، غریب است ، تا این که از این سرا به سوی رحمت خدا ، بیرون رود . و امّا دوری راهت . به ابا عبد اللّه الحسین علیه السلام بنگر که در سرزمینی دور از ما ، در کنار رود فرات است . و امّا آنچه از علاقه ات به ماندن نزد ما و نگریستن به ما گفتی و این که بر آن قادر نیستی ، خداوند ، آنچه را در دل توست و پاداشت بر آن را می داند ». سپس به من فرمود : «آیا به زیارت قبر حسین علیه السلام می روی ؟» . گفتم : آری ؛ با ترس و لرز . امام علیه السلام فرمود : «هر چه این کار ، سخت تر باشد ، پاداشش [ بیشتر و ] به اندازه هراس آن است ، و هر کس با ترس [ از ظالمان ]به زیارتش برود ، خداوند ، هراس او را در روزی که مردم در برابر خدای جهانیان می ایستند ، ایمن می کند و با آمرزش ، باز می گردد و فرشتگان ، بر او سلام می دهند و پیامبر صلی الله علیه و آله ، او را دیدار و برایش دعا می کند و با نعمت و فضل از جانب خدا و بدون آن که گزندی به او برسد ، باز می گردد و رضایت خدا را دنبال می کند » . سپس به من فرمود : «نوشیدنی را چگونه یافتی ؟» . گفتم : گواهی می دهم که شما ، خاندان رحمت هستید و تو ، وصیّ اوصیایی . غلام ، آنچه را فرستاده بودی ، در حالی برایم آورد که قادر نبودم بر پای خود بِایستم و از خود ، ناامید بودم . نوشیدنی را به من داد و آن را نوشیدم و نوشیدنی ای به خوش بویی و خوش مزگی و خُنَکی آن ، ندیده بودم . چون آن را نوشیدم ، غلام به من گفت : او (امام علیه السلام ) به من فرمان داده که به تو بگویم : «چون آن را نوشیدی ، به سوی من بیا» و من ، با این که سختی حال خود را می دانستم ، گفتم : به سوی امام باقر علیه السلام می روم ، حتّی اگر جانم برود . پس به سوی تو آمدم ، گویی که بند ، از پایم گشودند! ستایش ، خدایی که شما را برای شیعیانتان ، رحمت قرار داد . امام علیه السلام فرمود : «ای محمّد ! در نوشیدنی ای که نوشیدی ، از گلِ قبر حسین علیه السلام بود که برترین چیزی است که با آن ، شفا می جویم . چیزی را با آن ، برابر مگذار که ما ، آن را به کودکان و زنانمان می نوشانیم و هر خیری را در آن می بینیم » . به امام علیه السلام گفتم : فدایت شوم! ما ، از آن بر می گیریم و با آن ، شفا می جوییم . امام علیه السلام فرمود : «انسان ، آن را بر می گیرد و آشکارا از حائر [ حسین علیه السلام ] بیرون می برَد و بر هیچ جِن و جنبنده ای و چیزی که بیماری و آفتی داشته باشد ، نمی گذرد ، جز آن که آن را می بوید و برکتش از آن می رود و به دیگران می رسد ، و آنچه ما با آن ، معالجه می کنیم ، این گونه نیست ؛ و اگر این که برایت گفتم ، نبود ، هیچ چیز ، آن را مسح نمی کرد و چیزی از آن نمی نوشید ، جز آن که همان لحظه ، بهبود می یافت . آن ، جز به مانند حجر الأسود نیست که آفت زدگان و کافران و اهل جاهلیت ، به سوی آن آمدند [ و اثرش را کم کردند ، و گر نه ] هیچ کس خود را به آن نمی سُود ، جز آن که بهبود می یافت و به سان جواهر ، سپید بود ؛ امّا [ بر اثر همان افراد ، ] سیاه و سیاه تر شد تا آن گونه [ شد ]که می بینی » . گفتم : فدایت شوم! با آن ، چه می کنم ؟ فرمود : «تو ، افزون بر آن که آن را آشکار می کنی ، همان کاری را می کنی که دیگران می کنند : آن را سبُک می شماری و در خورجینت و کنار چیزهایی پست می اندازی و از این رو ، اثری را که از آن می خواهی ، از میان می رود ». گفتم : درست گفتی ، فدایت شوم ! فرمود : «کسی نیست که آن را بر گیرد ، مگر آن که به چگونگی بر گرفتن آن ، ناآگاه است و برای مردم ، سالم و دست نخورده نمی مانَد ». گفتم : فدایت شوم ! چگونه است که من ، آن را همان گونه که شما بر می گیرید ، بر گیرم ؟ امام علیه السلام فرمود : «چیزی از آن را به تو بدهم ؟» . گفتم : آری . فرمود : «هنگامی که آن را بر گرفتی ، با آن ، چه می کنی ؟» . گفتم : آن را با خود می برم . فرمود : «آن را در چه چیزی می گذاری ؟» . گفتم : در لباسم . فرمود : «به همان باز گشتی که می کردی . نزد ما ، به اندازه نیازت بنوش و آن را مبر ، که برایت سالم نمی مانَد» . آن گاه از آن ، دو مرتبه به من نوشاند و دیگر چیزی از آن دردها را به خاطر نیاوردم تا این که باز گشتم .


ب جابِرُ بنُ یَزیدَ الجُعفِیُّالمزار الکبیر عن جابر بن یزید الجعفی :دَخَلتُ عَلی مَولانا أبی جَعفَرٍ مُحَمَّدِ بنِ عَلِیٍّ الباقِرِ علیه السلام ، فَشَکَوتُ إلَیهِ عِلَّتَینِ مُتَضادَّتَینِ بی ، إذا داوَیتُ أحَدَهُمَا انتَقَضَتِ الاُخری ، وکانَ بی وَجَعُ الظَّهرِ ووَجَعُ الجَوفِ . فَقالَ لی : عَلَیکَ بِتُربَهِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام . فَقُلتُ : کَثیرا مَا استَعمَلتُها ولا تُنجِحُ فِیَّ ! قالَ جابِرٌ: فَتَبَیَّنتُ فی وَجهِ سَیِّدی ومَولایَ الغَضَبَ ، فَقُلتُ : یا مَولایَ ، أعوذُ بِاللّهِ مِن سَخَطِکَ ! وقامَ فَدَخَلَ الدّارَ وهُوَ مُغضَبٌ ، فَأَتی بِوَزنِ حَبَّهٍ فی کَفِّهِ فَناوَلَنی إیّاها ، ثُمَّ قالَ لی : استَعمِل هذِهِ یا جابِرُ . فَاستَعمَلتُها فَعوفیتُ لِوَقتی ، فَقُلتُ : یا مَولایَ ما هذِهِ الَّتِی استَعمَلتُها فَعوفیتُ لِوَقتی ؟ فَقالَ : هذِهِ الَّتی ذَکَرتَ أنَّها لَم تُنجِح فیکَ شَیئا ! فَقُلتُ : وَاللّهِ یا مَولایَ ما کَذَبتُ فیها ، ولکِن قُلتُ : لَعَلَّ عِندَکَ عِلما فَأَتَعَلَّمَهُ مِنکَ فَیَکونَ أحَبَّ إلَیَّ مِمّا طَلَعَت عَلَیهِ الشَّمسُ . فَقالَ لی : إذا أرَدتَ أن تَأخُذَ مِنَ التُّربَهِ فَتَعَمَّد لَها آخِرَ اللَّیلِ ، وَاغتَسِل لَها بِماءِ القِراحِ ، وَالبَس أطهَرَ أطمارِکَ (1) ، وتَطَیَّب بِسُعدٍ (2) ، وَادخُل فَقِف عِندَ الرَّأسِ ، فَصَلِّ أربَعَ رَکَعاتٍ ، تَقرَأُ فِی الأُولَی الحَمدَ وإحدی عَشرَهَ مَرَّهً «قُل یا أیُّهَا الکافِرونَ»، وفِی الثّانِیَهِ الحَمدَ مَرَّهً وإحدی عَشرَهَ مَرَّهً «إنّا أنزَلناهُ فی لَیلَهِ القَدرِ» ، وتَقنُتُ ، فَتَقولُ فی قُنوتِکَ : «لا إلهَ إلَا اللّهُ حَقّا حَقّا ، لا إلهَ إلَا اللّهُ عُبودِیَّهً ورِقّا ، لا إلهَ إلَا اللّهُ وَحدَهُ وَحدَهُ ، أنجَزَ وَعدَهُ ، ونَصَرَ عَبدَهُ ، وهَزَمَ الأَحزابَ وَحدَهُ ، سُبحانَ اللّهِ مالِکِ السَّماواتِ وما فیهِنَّ وما بَینَهُنَّ ، سُبحانَ اللّهِ ذِی العَرشِ العَظیمِ ، وَالحَمدُ للّهِِ رَبِّ العالَمینَ» . ثُمَّ تَرکَعُ وتَسجُدُ وتُصَلّی رَکعَتَینِ اُخراوَینِ ، تَقرَأُ فی الاُولَی الحَمدَ وإحدی عَشرَهَ مَرَّهً «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» ، وفِی الثّانِیَهِ الحَمدَ وإحدی عَشرَهَ مَرَّهً «إِذَا جَآءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ» ، وتَقنُتُ کَما قَنَتَّ فِی الاُولَیَینِ ، ثُمَّ تَسجُدُ سَجدَهَ الشُّکرِ ، وتَقولُ ألفَ مَرَّهٍ : «شُکرا» ، ثُمَّ تَقومُ وتَتَعَلَّقُ بِالتُّربَهِ ، وتَقولُ : یا مَولایَ یَا بنَ رَسولِ اللّهِ ، إنّی آخُذُ مِن تُربَتِکَ بِإِذنِکَ ، اللّهُمَّ فَاجعَلها شِفاءً مِن کُلِّ داءٍ ، وعِزّا مِن کُلِّ ذُلٍّ ، وأمنا مِن کُلِّ خَوفٍ ، وغِنیً مِن کُلِّ فَقرٍ لی ولِجَمیعِ المُؤمِنینَ وَالمُؤمِناتِ ، وتَأخُذُ بِثَلاثِ أصابِعَ ثَلاثَ مَرّاتٍ وتَدَعُها فی خِرقَهٍ نَظیفَهٍ أو قارورَهِ زُجاجٍ ، وتَختِمُها بِخاتَمِ عَقیقٍ ، عَلَیهِ : «ما شاءَ اللّهُ ، لا قُوَّهَ إلّا بِاللّهِ ، أستَغفِرُ اللّهَ» ، فَإِذا عَلِمَ اللّهُ مِنکَ صِدقَ النِّیَّهِ لَم یَصعَد مَعَکَ فِی الثَّلاثِ قَبَضاتٍ إلّا سَبعَهُ مَثاقیلَ ، وتَرفَعُها لِکُلِّ عِلَّهٍ فَإِنَّها تَکونُ مِثلَ ما رَأَیتَ. (3)



1- .الطِّمْرُ : الثوبُ الخَلَق (النهایه : ج 3 ص 138 «طمر») .
2- .السُّعْدُ : نبت له أصل تحت الأرض أسود طیّب الریح (لسان العرب : ج 3 ص 216 «سعد») .
3- .المزار الکبیر : ص 364 ح 10 ، بحار الأنوار : ج 101 ص 138 ح 83 .



ب جابر بن یزید جُعْفی

المزار الکبیر به نقل از جابر بن یزید جُعْفی : بر مولایمان امام محمّد باقر علیه السلام وارد شدم و از دو بیماریِ متضادّم به او شِکوه کردم که چون یکی را مداوا می کنم ، دیگری بدتر می شود . درد پشت و درد شکم داشتم . امام علیه السلام به من فرمود : «از تربت حسین بن علی علیه السلام استفاده کن» . گفتم : آن را خیلی استفاده کرده ام ؛ ولی در من ، اثری نگذاشته است . خشم را در چهره سَرور و مولایم دیدم . گفتم : ای مولای من ! از خشم تو به خدا پناه می برم . برخاست و با همان خشم ، وارد اندرونیِ خانه شد و به اندازه یک حبّه (دانه) در کف دستش آورد و به من داد و فرمود : «ای جابر ! از این ، استفاده کن » . از آن ، استفاده کردم و همان وقت ، بهبود یافتم . گفتم : ای مولای من ! این ، چه بود که چون استفاده کردم ، همان لحظه ، بهبود یافتم ؟ فرمود : «این ، همان است که گفتی هیچ اثری در تو نگذاشته است» . گفتم : ای مولای من ! به خدا سوگند ، دروغ نگفتم ؛ امّا گفتم شاید چیزی بدانی و من ، آن را یاد بگیرم که نزد من ، از هر آنچه خورشید بر آن بتابد ، محبوب تر است . امام علیه السلام به من فرمود : «هنگامی که خواستی از تربت برگیری ، آخر شب ، به سوی آن برو و با آب زلال ، غسل کن و پاکیزه ترین لباس هایت را بپوش و خود را خوش بو کن و وارد شو و نزد سر ، بِایست و چهار رکعت نماز بگزار که در رکعت نخست ، حمد و یازده مرتبه سوره کافرون و در رکعت دوم ، حمد و یازده مرتبه سوره قدر را می خوانی و در قنوت آن ، می گویی : بی تردید و به حقیقت ، خدایی جز خداوند یگانه نیست . از سرِ عبودیت و بندگی ، [اقرار می کنم که] خدایی جز خداوند یگانه نیست . خدایی جز خدای یگانه و بی همتا نیست . وعده اش را تمام کرد و بنده اش را یاری نمود و به تنهایی ، گروه ها را فراری داد . منزّه است مالک آسمان ها و آنچه در آنها و میان آنهاست ! منزّه است خدای صاحب عرش بزرگ ! و ستایش ، ویژه خدای جهانیان است . سپس ، رکوع و سجده می کنی و دو رکعت دیگر ، نماز می گزاری که در رکعت اوّل ، حمد و یازده مرتبه سوره توحید و در رکعت دوم ، حمد و یازده مرتبه سوره نصر را می خوانی و مانند دو رکعت اوّل ، دعای قنوت را می خوانی و سپس ، سجده شکر می گزاری و هزار مرتبه می گویی : شکرا . سپس ، بر می خیزی و به تربت ، چنگ می زنی و می گویی : ای مولای من ! ای فرزند پیامبر خدا ! من با اذن تو ، از تربتت بر می گیرم . خدایا ! آن را برای من و همه مردان و زنان با ایمان ، شفای هر درد ، و عزّت از هر خواری ، و ایمنی از هر ترس ، و ثروت از هر فقری ، قرار ده ، و با سه انگشت ، سه بار از آن ، بر می داری و در پارچه ای تمیز یا ظرفی شیشه ای می گذاری و آن را با خاتمی از عقیق که بر آن نوشته شده : هر چه خدا بخواهد . قدرتی جز به خدا نیست . از خداوند ، آمرزش می خواهم مُهر می کنی ، و چون خداوند ، نیّت درست تو را بداند ، در برداشتن های سه گانه ، جز هفت مثقال ، بر نمی گیری و در هر بیماری ، از آن استفاده می کنی که مانند آنچه دیدی ، می شود» .


ج جَعفَرٌ الخُلدِیُّالأمالی للشجری عن جعفر الخلدی :کانَ بی جَرَبٌ عَظیمٌ ، فَتَمَسَّحتُ بِتُرابِ قَبرِ الحُسَینِ بنِ عَلِیٍّ علیه السلام . قالَ : فَغَفَوتُ وَانتَبَهتُ فَلَیسَ عَلَیَّ مِنهُ شَیءٌ. (1)



1- .الأمالی للشجری : ج 1 ص 165 ؛ بغیه الطلب فی تاریخ حلب : ج 6 ص 2657 .



ج جعفر خُلدی

الأمالی ، شجری به نقل از جعفر خُلدی : من ، گَریِ شدیدی داشتم . خود را به تربت قبر حسین بن علی علیه السلام مالیدم و چون چرتی زدم و بیدار شدم ، هیچ اثری از آن ، در من نبود .


الفصل الثالث : سائِرُ بَرَکاتِ تُربَتِهِ3 / 1الأَمانُ مِنَ المَخاوِفِالأمالی للطوسی عن زید أبی اُسامه عن الصادق أبی عبد اللّه علیه السلام :إنَّ اللّهَ تَعالی جَعَلَ تُربَهَ جَدِّی الحُسَینِ علیه السلام شِفاءً مِن کُلِّ داءٍ ، وأمانا مِن کُلِّ خَوفٍ . (1)

تهذیب الأحکام عن محمّد بن عیسی الیقطینی :بَعَثَ إلَیَّ أبُو الحَسَنِ الرِّضا علیه السلام رِزَمَ ثِیابٍ وغِلمانا ، وحَجَّهً لی وحَجَّهً لِأَخی موسَی بنِ عُبَیدٍ وحَجَّهً لِیونُسَ بنِ عَبدِ الرَّحمنِ ، فَأَمَرَنا أن نَحُجَّ عَنهُ ، فَکانَت بَینَنا مِئَهُ دینارٍ أثلاثا فیما بَینَنا ، فَلَمّا أرَدتُ أن اُعَبِّیَ الثِّیابَ رَأَیتُ فی أضعافِ الثِّیابِ طینا . فَقُلتُ لِلرَّسولِ : ما هذا ؟ فَقالَ : لَیسَ یُوَجِّهُ بِمَتاعٍ إلّا جَعَلَ فیهِ طینا مِن قَبرِ الحُسَینِ علیه السلام . ثُمَّ قالَ الرَّسولُ : قالَ أبُو الحَسَنِ علیه السلام : هُوَ أمانٌ بِإِذنِ اللّهِ ، وأمَرَنا بِالمالِ بِاُمورٍ مِن صِلَهِ أهلِ بَیتِهِ وقَومٍ مَحاویجَ لا یُؤبَهُ (2) لَهُم . (3)



1- .الأمالی للطوسی : ص 318 ح 646 ، بشاره المصطفی : ص 217 بزیاده «کلّ سوء و» بعد «أمانا من» ، بحار الأنوار : ج 101 ص 119 ح 4 .
2- .فلانٌ لا یؤبه له : أی لا یُبالی به ، ولا یُفطَن له لذلّته وقلّه مَرآته (لسان العرب : ج 13 ص 555 «وبه») .
3- .تهذیب الأحکام : ج 8 ص 40 ح 121 ، الاستبصار : ج 3 ص 28